Quantcast
Channel: یک مشت حرف تلخ
Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

چه شد آنهمه پيمان/كه از آن لب خندان/بشنيدم و هرگز/ خبري نشد از آن ...

$
0
0
 

 بخوانيد يك غزل و ۴پاره از من :

 

عشق گاهي مي تواند بيش از اينها ساده باشد

ميتواند با تو در اين بيت ها رخ داده باشد

عشق شكل ناشناسي در خيابان شلوغي

مي تواند ناگهاني اتفاق افتاده باشد

روبه رويم مي نشيني و براي با تو بودن

فكر كن يك استكان چاي هم آماده باشد

جمع شعر و شور و گاهي نيتي بر فال حافظ

عشق بايد بيش از اينها با تو فوق العاده باشد

فكر كن پاي پياده، شانه به شانه كنارم -

باشي و در پيش روي ما فقط يك جاده باشد

پستچي ها حال من را خوب مي فهمند وقتي

باد حتي يك نشاني از تو نفرستاده باشد

 

 و چهار پاره بهتو كه گاهي نامت را از ياد مي بريم...

 

انگشتري در دست تو اما

گوهر كه جايش كنج زندان نيست

عباسيان هرگز نفهميدند

فرمانروايي كاري آسان نيست

 

سجاده ات پهن است و مي خواني

زير شكنجه سجده هايت را

در گوش زندان، باد مي خواند

ذكر قنوت ربنايت را

 

زخم شكنجه بر تنت اما

پيشاني ات خوكرده با سجده

دردي نداري و خداوندت

انگار جادو كرده با سجده

 

آموختي با خطبه هاي خود

آزادي پشت اسارت را

تو ماهي و در آسمان هرشب

مردم كشيدند انتظارت را

 

ما را ببخش اينكه اگر گاهي

از يادمان برديم نامت را

تاريخ از يادش نخواهد برد

خونخواهي تو در قيامت را

 

هر كس كه زير سايه ات باشد

ديگر اسير راه آزادي ست

هر كس مسيرت را بپيمايد

همتاي نام كوچكت"هادي"ست

 

انگورها شرمنده از زهري

كه تلخ كرده باز كامت را

اين واژه هاي سست و بي پايه

از ياد بردند احترامت را

 

در سامرا عطر تو مي پيچد

آورده نامت را كسي شايد

هر جا كه نامي از تو مي آيد

شاعر به استقبال مي آيد

 

و مرا بخوانید در ماهنامه ادبی چوک

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 20

Trending Articles